برای بررسی رشد شخصیت در دوران بلوغ، ابتدا به دو واژه شخصیت و بلوغ میپردازیم.
واژه شخصیت(Personality) ریشه در کلمه لاتین Persona دارد و عبارت است از؛ مجموعه سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت و پایدار که بر روی هم، یک فرد را از فرد یا افراد دیگر متمایز میکند.
بلوغ(Puberty) در زبان انگلیسی از کلمه لاتین Pubertas به معنای “سن مردانگی یا سن بزرگسالی” مشتق شده است و در زبان فارسی کلمه بلوغ به معنای “رسیدن میوه یا حد تکلیف شرعی” به کار برده میشود.
دوره بلوغ، دوره بعد از کودکی و قبل از جوانی و بزرگسالی است. بلوغ، نخستین علامت مرحله نوجوانی است به این معنی که نوجوانی با شروع بلوغ آغاز میشود. بلوغ با علایم و خصایصی که عمدتا بدنی و جنسی هستند مشخص میشود. فرد حالت و خاصیت کودکی را پشت سر گذاشته و خصایص شخصی بالغ یا به اصطلاح مردانگی یا زنانگی را پیدا مدوره بلویکند. این تغییرات سریع فیزیولوژیکی و هورمونی، باعث بسیاری از تغییرات در شخصیت نوجوان میشود که در بحث رشد شخصیت در دوران بلوغ مطرح میشود.
بنابراین، رشد شخصیت در دوران بلوغ عبارت است از؛ مجموعه تغییراتی که از لحاظ کمی و کیفی در شخصیت نوجوان، بین سنین ۱۳ تا ۱۹ اتفاق میافتد.
بررسی و تحقیق در زمینه روانشناسی بلوغ که شامل مسایل شخصیتی از جمله؛ کیفیت روابط عاطفی، خلقوخو و غیره میباشد به عنوان یک پدیده اجتماعی خطیر، از خصایص قرن حاضر است. البته مراجعه به نوشتههای قدیم در شرق و غرب، حتی پیش از میلاد مسیح(ع) نشان میدهد که توجه به این مرحله از فراخنای زندگی و تغییرات مربوط به آن، همیشه و همه جا از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. مطالعه علمی در این زمینه با تحقیقات استانلی هال(Stanley hall) که او را پدر روانشناسی بلوغ و نوجوانی مینامند آغاز شد. بعد از آن تقریبا روانشناسان بلوغ از افکار و عقاید او متاثر شدهاند.
نظریههای مربوط به رشد شخصیت در دوران بلوغ
بررسی رشد شخصیت و تغییرات روانی مرحله بلوغ به طور عمده توسط دو گروه با دیدگاههای متفاوت انجام شده است:
الف) مردمشناسان فرهنگی که غالبا علل این تغییرات شخصیتی در دوران بلوغ را در نهادهای اجتماعی، عادات، سنن، عقاید، مراسم دینی و مذهبی در جوامع گوناگون جستجو میکنند. از معروفترین آنان میتوان به خانم مارگات مید(Margaret Mead) و کورت لوین(Kurt Lewin) اشاره کرد. لوین به تاثیر تعامل مجموعه عوامل محیطی و شخصیتی بر کیفیت شخصیت معتقد است. او کیفیت رفتاری را به کیفیت موقعیت اجتماعی فرد وابسته میداند.
ب) روانشناسانی که نوجوانی و رشد شخصیت مربوط به این دوران را بیشتر یک پدیده روانشناختی میدانند بدون آن که تاثیر عوامل اجتماعی یا فرهنگی را انکار کنند. بیشتر روانشناسان جزء این گروه هستند که از جمله آنها میتوان به هال و اریکسون اشاره کرد.[۵] به عقیده هال، نوجوان به همان اندازه که احساس غرور میکند احساس شرمندگی نیز در وی برانگیخته میشود. در عین این که خودخواهی و بیقیدی کودکانه را حفظ میکند نوع دوستی و خیرخواهی نیز در وی پدید میآید. با وجود علاقه به ارتباط با دوستان، گاهی میخواهد که در تنهایی به سر برد. گاه احساسات ظریف و گاه خشن از او سر میزند. کنجکاوی او شدیدا تحریک میشود و به حل مسایل علاقه فراوان دارد.
به عقیده اریکسون، نوجوانی، پنجمین مرحله از رشد و تکامل انسان میباشد. شخص در این مرحله، هنوز یک انسان بزرگسال نیست، بلکه نوجوان بالغی است که جامعه به لحاظ سازگاری با محیط و اتخاذ نقشهای جدید برای برآوردن توقعات اجتماعی از او انتظارات بسیاری دارد.
بعد روانی اجتماعی و شخصیتی جدیدی که در این دوره پدید میآید از یکسو دارای جنبه مثبت یافتن هویت خود یا هویتی مستقل برای فرد است و از سوی دیگر دارای جنبه منفی احساس بیهویتی و گیجی در اتخاذ نقش روانی – اجتماعی است. او در گذشته، دانش و برداشتی درباره خود به دست آورده است، حال باید آنها را به نحوی در یک مجموعه و قالب جای دهد که از خود، هویتی واحد و منسجم احساس کند. هویتی که در گذشته و آینده تداوم داشته باشد.
از دیگر ویژگیهای مهم این دوره، خودمختاری است که شامل خود – رهبری و پذیرش مسئولیتهای اضافی و روزافزون است. نوجوان ضمن برقراری رابطه دوستانه با همسالان از نظر عاطفی، از خانواده فاصله گرفته و به استقلال نسبی در این مورد میرسد. اینجاست که مساله طغیان و شورش نوجوان نسبت به اقتدار والدین مطرح میشود. این دوره، همچنین دوره دوستیهای پایدار، فداکاری و وفاداری نسبت به دوستان و بالأخره علاقه به جنس مخالف و عشقهای زودگذر در آغاز دوره و عشقهای بادوام و ثابت در پایان دوره است.
مساله مهم دیگر، نقش جنسی یا هویت جنسی مناسب است. هنگامی که در دوران بلوغ همانندسازی به صورتی سالم رخ دهد، شخصیت فرد که مجموعهای از خصوصیات و صفات سالم و همگون جنسی است به گونهای مشخص تشکیل میشود.
بلوغ و تغییرات آن، بالاخص تغییراتی که در شخصیت و اخلاق فرد پدید میآید کاملا طبیعی است و هرگز نباید آن را بیمارگونه تلقی کرد بلکه با آگاه کردن نوجوان و اطرافیان او میتوان تحمل این تغییرات را تا زمان رسیدن به تعادل آسان کرد.
بلوغ در لغت معنی رسیدگی و پختگی است و مشخصه دورانی از زندگی محسوب می شود که فرد از دنیای کودکی فاصله می گیرد و در مسیر تکامل جسمی و روحی قدم برمی دارد. اهمیت این دوره کوتاه، اما سرنوشت ساز در زندگی فردی و اجتماعی انسان به قدری است که تحقیق و بررسی درباره آن به گواهی تاریخ مکتوب به اعصار گذشته حیات بشر بازمی گردد.
متفکرانی نظیر ارسطو در این باره به تفصیل سخن گفته اند و طی دوره های بعدی اطلاعاتی در حوزه های مختلف به آن افزوده شد تا این که استانلی هال در دهه پایانی قرن ۱۹ پدیده بلوغ را وارد حیطه روان شناسی کرد و پدر روان شناسی بلوغ نام گرفت.
در دنیای امروز ، بهداشت بلوغ و مناسبات اجتماعی و رفتاری آن به یکی از شاخصه های مهم برای سنجش میزان رشدیافتگی جوامع تبدیل شده و کنوانسیون های بین المللی و قوانین عالی برای آن به تصویب رسیده است.
در این باره کنفرانس بین المللی جمعیت و توسعه که سال ۱۹۹۴ در قاهره برپا شد، برای مسائل بلوغ نقطه عطفی محسوب می شود؛ چرا که آن را به صورت جدی بخشی مستقل از بهداشت جامعه محسوب کرد و بر اهمیت آن تاکید ورزید.
اتفاقی که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه نظیر ایران نیفتاده است و باید پذیرفت مسائل و مناسبات بلوغ در جامعه ما در بسیاری از حوزه ها تا رسیدن به جایگاه آرمانی فاصله ای طولانی و پرفراز و نشیب را در پیش دارد.
در این نوشتار به مهم ترین مسائل بلوغ، آسیب شناسی این دوره از زندگی و برخی مناسبات و تلقی های نادرست درباره آن پرداخته ایم.
ناآگاهی مهم ترین ضعف بهداشت بلوغ در جامعه ماست که به تنهایی عمق فاجعه را مشخص می کند. این ناآگاهی نه تنها نوجوانان بلکه در بسیاری حوزه ها بزرگسالان جامعه را هم در برمی گیرد و از این طریق به منشأ ناشناخته برای تولید آسیب های دامنه دار اجتماعی تبدیل می شود.
فرهنگ عرفی ما در یک نگاه کلی بلوغ را با احتیاط شدید و به صورت خاموش برگزار می کند و متاسفانه در برخی شوون قومی آن را پدیده ای مزموم یا خجالت آور می شناسند. دامنه ناآگاهی درباره بلوغ برای پسران گسترده تر است و از این رو بزه ج ن س ی و رفتاری در میان مردان جامعه ما فراوانی بیشتری دارد و دنباله آسیب های دوره بلوغ که به صورت عقده های مزمن روانی، تلقیات نادرست و تمایل به فرهنگ منحط ج ن س ی آشکار می شود تا سنین پیش از ازدواج و حتی چندین سال پس از آن ادامه می یابد و بحران می آفریند. تحقیقات تطبیقی نشان می دهد حداقل ۲۰ درصد نوجوانان جامعه از تغییرات جسمی و روحی بلوغ به نگرانی جدی دچار می شوند.
دکتر مجید ابهری، متخصص علوم رفتاری و آسیب شناس اجتماعی در این باره توضیح می دهد: گروهی از نوجوانان که از سوی والدین، مربیان و کارکردهای اجتماعی با این نوع تغییرات آشنا نشده اند، از آنها دچار ترس، اندوه و حتی افسردگی می گردند و از خود می پرسند این چه اتفاقی است که برای من می افتد، آیا طبیعی است؟ آیا برای همه اتفاق می افتد؟ مبادا برایم مشکلی ایجاد کند.
در حقیقت نوجوان به دلیل ناآگاهی دوره بلوغ را با ترس و اضطراب طی می کند و بتدریج قدرت تطبیق با شرایط متغیر آن را از دست می دهد. اینجاست که آسیب های رفتاری در کمین وی قرار می گیرد و تباهی های زندگیش را رقم می زند. باید والدین با زبانی ساده و بدون پیچیدگی شرایط بلوغ را برای نوجوان تشریح کنند و به او اطلاعاتی متناسب با سن و پیشرفت مراحل بلوغ ارائه کنند.
نوجوان تازه بالغ باید پیش از شروع تغییرات عمده جسمی به آنها آگاه باشد و بداند دیگر کودکی خردسال یا نوجوانی سر به هوا نیست و برای خود آقا یا خانمی شده که جامعه و اطرافیانش انتظارهایی متناسب از وی دارند. از آنجا که بسیاری از والدین به دلیل موانع فرهنگی یا براساس شرمی نابه جا از ارائه توضیحات کامل و جامع در این باره خودداری می کنند، آموزش های اجتماعی درباره بلوغ اهمیتی دو چندان می یابند.
برگزاری جشن تکلیف در مدارس در حوزه آموزش های بلوغ اقدامی فرخنده، اما ناکافی است. به نظر می رسد خلا اصلی در این باره طرح نشدن نکات آموزشی، بهداشتی و پزشکی بلوغ در کتاب های درسی است. در چنین شرایطی تلاش رسانه های صوتی، تصویری و مکتوب و اجرای برنامه های آموزشی از سوی نهادهای فرهنگی و حمایتی می توانند تا اندازه ای راهگشا باشد و شرایط را برای ارائه آموزش های رسمی، کامل و متناسب درباره بلوغ مهیا کند.
کمبود آگاهی درباره بلوغ در زمینه های رفتاری و روانی نیز مطرح است و بیشتر در رفتار بزرگسالان در تقابل با نوجوانان نمایان می شود. پایش این نا آگاهی دردسرساز از برخی جبهه گیری های احتمالی و گاه غیرواقعی در جامعه، ناشی می شود. این جبهه گیری بیشتر از آن که واقعی و ملموس باشد، ناظر بر نوعی خودسانسوری است.
گویا مسوولان آموزشی و فرهنگی جامعه از طرح صورت مساله هم پرهیز می کنند و جدا ابا دارند و گمان می کنند آموزش درباره مسائل جسمی و روانی بلوغ نزد افکار عمومی به ترویج فساد و فحشا تعبیر شود؛ تفکری که همیشه چوب آن را خورده ایم و عبرت نمی گیریم.
براستی چرا باید بخشی از آموزش های حیاتی برای جامعه به دلیل ترس از شبهات و قضاوت های نادرست و احتمالا متلک پرانی به نیازمندان آن ارایه نشود و آیا پیشگیری از آسیب های این حوزه با فرهنگ جامعه، متناسب تر نیست؟ پاسخ این پرسش ها ساده است و در این موضوع خلاصه می شود که بلد نیستیم چگونه به ارائه آموزش های بلوغ بپردازیم که حساسیت نینگیزد، مخالف شوون دینی و فرهنگی ما نباشد و به کار آید و از آسیب ها جلوگیری کند.
آموزش بهداشت بلوغ در مدارس، بویژه در مقطع راهنمایی که مصادف با سنین بلوغ است با مشکلات و کمبودهای جدی دست و پنجه نرم می کند. آموزش ها چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم ارائه شود؛ همواره با حاشیه امنیت همراه است و در عمل بخش بزرگی از محصلان نوجوان را به دلیل شرایط جامعه و ناپسند دانستن صحبت دراین باره در محیط های بیرونی و خانواده ها از دستیابی به اطلاعات کامل و جامع و متناسب محروم می کند.
اگر قبول داشته باشیم که وظایف نظام آموزشی و پرورشی تنها در آموزش ریاضی و علوم و هندسه و تولید انواع و اقسام نخبه و دانش آموز ممتاز! خلاصه نمی شود و پرورشی هم در کار است که ابعاد جسمی، شخصیتی، روانی، رفتاری و اجتماعی محصلان را در برمی گیرد، به ضعف های جدی این نظام در حوزه مسائل اجتماعی نوجوانان و محصلان پی می بریم.
به هر ترتیب نوجوان باید در دوران بلوغ روش های حفظ سلامتش را بشناسد و بداند چه چیزی بهداشت جسم و روانش را به خطر می اندازد تا بتواند با تهدیدات بیرونی مقابله کند و از نوجوانی اش در مسیر تکامل لذت ببرد. در این دوره تغییرات جسمی و روانی نوجوان سریع است. احساسات، تفکر، رابطه های اجتماعی و منطق وی رشد می کند و از این گذرگاه به شناخت خویش و محیط پیرامون اقدام می کند. این تغییرات ذاتا مقدس هستند و هدایت و کنترل آنها از طریق شناخت مقتضیات دوره بلوغ وی را از گمراهی و گناه و آسیب نجات می دهد.
بازی درمانی چیست؟
این تکنیک براساس انعکاس رفتار کودک است. باید احساسات کودک را طوری شناسایی کرد و آن را به کودک منتقل کرد که کودک نسبت به اعمال و رفتار خود آگاه شود. بازی درمانگر در واقع از موقعیت بازی برای ایجاد ارتباط با کودک استفاده میکند و تلاش میکند به تخلیه هیجانی او و حل و فصل مشکلات او در زندگی عادیاش بپردازد.
بازی درمانی یکی از روشهای مؤثر در درمان مشکلات رفتاری و روانی کودکان است. بطور کلی بازی نقش مؤثری در رشد کودک دارد و در خلال بازی میتوان به بسیاری از ویژگیها، مسائل و رشد کودک پی برد. بازیهای کودکان مختلف و نوع ویژگیهایی که از خود ظاهر میسازند تفاوتهایی با یکدیگر دارند. هر چند نوع بازیها در گروههای سنی و بچههای گروه سنی مشترکاتی دارد، اما نوع شرکت کودک در بازی اهمیت ویژه دارد. بازی درمانگر در واقع از موقعیت بازی برای ایجاد ارتباط با کودک استفاده میکند و تلاش میکند به تخلیه هیجانی او و حل و فصل مشکلات او در زندگی عادیاش بپردازد. ویرجبینا و اسلاین از بازی درمانگران مطرح در این زمینه هستند.
بازی درمانی به کودکان کمک می کند تا احساسات منفی و رویدادهای ناراحت کنندهای را که نتوانستهاند با آن ها کنار بیایند، درک کنند. به جای استفاده از روش های درمانی رایج بزرگسالان مانند گفت و گو و توضیح درباره ی چیزی که سبب ناراحتی آن ها شده است، از بازی برای برقراری ارتباط به شیوه ی خود بهره می گیرند، بدون آنکه احساس کنند دارند بازجویی یا تهدید می شوند.
کاربرد:
جهت درمان کودکان ناسازگار و کسانی که نسبت به حل مسائل مربوط به سازگاری مشکل دارند استفاده میشود.
محیط بازیدرمانی:
محیط بازی باید ثابت باشد و در واقع شامل یک محدوده بسته که عمدتاً یک اتاق مخصوص است که از لحاظ روشنایی و دما در جای مناسبی از ساختمان قرار داشته باشد. بچهها باید در محدوده اتاق بازی کنند و هیچیک از اسباببازیها را نباید از اتاق خارج کنند.
برای هر جلسه درمان یکسری اسباببازی از قبل تهیه میشود و در نظر گرفته میشود که عمدتاً شامل نوزاد عروسکی، بطری شیر نوزاد، مداد رنگی، سربازان عروسکی، تفنگ عروسکی، تعدادی عروسکهای کاغذی که بیانگر اعضای خانواده باشد، خانه عروسکی، خمیرهای بازی و توپ است که در اختیار بچهها قرار داده میشود و میگوییم: ((هر بازی که دوست داری انجام بده))
انواع بازی:
کودکان روحیات متفاوتی دارند و با توجِّه به ویژگی های خود ؛ باری های مختلفی را تجربه می کنند . عواملی که در انتخاب نوع بازی کودکان دخالت دارد عبارتند از : تفاوت های فردی ؛ میزان سلامتی سلامتی ؛ سطح رشد جسمی و حرکتی ؛ بهره ی هوشی ؛ جنسیت ؛ خلاقیت ؛ فرهنگ خانواده و موقعیت جغرافیایی ؛
برهمین اساس بازی به انواع گوناگون تقسیم می شود.
۱ – بازی های جسمی : از قدیمی ترین نوع بازیها ست ؛ به ابزار مخصوص نیازمند است ؛ هم به صورت انفرادی و هم به صورت گروهی انجام می شود ؛ برای مصرف انرژی اضافی بدن ونجات یافتن از خستگی و کسالت بسیار مفید است و رفتارهای نا آرام و پرخاشگری توأم با عصبانیت کودک را کاهش می دهد .
۲ – بازی های تقلیدی : کودک به تقلید نقش هایی می پردازد که آن ها را باور کرده است . معمولاً بهترین شخصیت ها برای شروع ایفای نقش ؛ والدین ؛ برادران ؛ خواهران و دوستان هستند . کودک از ایفای نقش لذت برده و تجربه کسب می کند . در دوره ی دبستان بیشترنقش معلمان را تقلید می کند ؛ در حالی که در دوره ی نوجوانی از تقلید رفتار بزرگسالان دوری می کند و به تقلیذ رفتار همسالان می پردازد که این خود آغازی است برای هماهنگی و همسو شدن با گروه های اجتماعی و ایفای نقش های واقعی زندگی .
۳ – بازی های نمایشی : کودک در تقلید از بززرگترها از لباس و وسایل مخصوص آن ها نیز استفاده می کند ؛ مانند پسر کوچکی که کت پدر را به تن کرده ؛ عینک اورا به چشم می زند و یا دختربچه ای که کفش پاشنه دار مادر را پوشیده و به زحمت راه می رود .
۴ – بازیهای نمادی : زمانی که کودک دستیابی به ابزار ووسایل مورد نیازخود را غیر ممکن می بیند ؛ نیازها و آرزوهای خود را با استفاده ازوسایل مورد نیاز خود را غیر ممکن می بیند ؛ نیازها و آرزوهای خود را با استفاده از وسایل نمادین و از طریق بازی بیان می کند . برای مثال بر تکه ای چوب سوار شده ؛ این طرف و آن طرف می رود ؛ مانند این که سوار بر اسبی شده و آن را هدایت می کند . این نوع بازی ها یکی از بهترین شیوه های بازی درمانی محسوب می شوند .
۵ – بازی های آموزشی : مهمترین وسیله آموزش کودک ؛ استفاده از وسایل بازی مناسب است ؛ مانند مکعب های چوبی که کودک با جورکردن و دسته بندی کردن آن ها می تواند با مسائل اساسی اما ساده و آسان ریاضی آشنا شود . از خانه ی کوچک اسباب بازی برای آشنا کردن کودک با واقعیت های موجود زندگی می توان استفاده کرد . بازی های آموزشی موجب تقویت حواس و رشد قوای ذهنی و اجتماعی کودک می شوند ؛ به شرط آن که سعی کنیم کنترل اصلی بازی در اختیار کودک باشد و جهت و مسیر آن را او تعیین کند .
۶- بازی های خلاقیتی : کودک از طریق به وجود آوردن چیزی ؛ عقاید و احساساتش را اظهار می کند ؛ مانند نقاشی ؛ موسیقی ؛ خمیر بازی ؛ شن بازی و یا استفاده از لغات که او را قادر می سازد تا در آینده داستان ؛ شعر و نمایشنامه بنویسد .
بازی درمانی چگونه می تواند به کودک من کمک کند؟
بازی برای رشد اجتماعی، احساسی، شناختی، فیزیکی، زبانی و پرورش خلاقیت همه ی کودکان حیاتی است. بازی سبب تحکیم آموختهها در تمامی کودکان و نوجوانان حتی برای آن هایی که در برقراری ارتباط گفتاری مشکل دارند، می شود. بازی درمانی به روشهای مختلف به کودکان کمک می کند.
کودکان از راه بازی، پشتیبانی عاطفی دریافت می کنند و مطالب زیادی درباره ی احساسات و اندیشههای خود می آموزند. گاهی تجربه های سخت و آسیبزای گذشته را در بازیهای خود دوباره به نمایش می گذارند تا درک درست تری از آن ها به دست آورند و بتوانند تسلط بیشتری بر آینده داشته باشند.
همچنین می توانند بیاموزند که چگونه روابط و کشمکشهای شان را با شیوه های بهتری مدیریت کنند. بازی درمانی می تواند نتایجی کلی، مانند کاهش اضطراب و افزایش اعتماد به نفس یا نتایج خاص، همچون تغییر رفتار و بهبود روابط با اعضای خانواده و دوستان داشته باشد.
یکی از سادهترین لذتهای زندگی که معمولاً به خاطر خودکار بودن آن دیده نمیشود زمانی است که به کسی لبخند میزنید و او در جواب به شما لبخند میزند.
آدمها ممکن است همیشه لبخند بزنند، به ویژه وقتی در جمع هستند، اما لبخند فقط نشاندهنده شادبودن آنها نیست. ما از لبخند برای اهداف خاص اجتماعی استفاده میکنیم؛ زیرا لبخند میتواند پیامهای مختلفی را به دیگران برساند.
در زیر به ۱۰ روشی که میتوان از لبخند برای فرستادن پیام در مورد قابل اعتماد بودن، جذابیت، اجتماعی بودن و ویژگیهای بسیار دیگر در مورد خودمان استفاده کرد، اشاره میکنیم.
۱ – تشویق دیگران برای اعتماد به شما
در دنیایی که همه فقط به فکر خودشان هستند، واقعاً به چه کسی می توان اعتماد کرد؟ یک نشانه از قابل اعتماد بودن ما، لبخند است. لبخندهای واقعی پیام میفرستد که دیگران میتوانند به ما اعتماد و با ما همکاری کنند. کسانی که لبخند میزنند معمولاً سخاوت و برونگرایی بیشتری دارند.
۲ – جلب ملایمت و ارفاق دیگران
وقتی افراد کار بدی انجام میدهند و دستگیر میشوند معمولاً لبخند میزنند. آیا این کار برایشان فایدهای دارد؟ بر اساس تحقیقی که توسط لافرانس LaFrance و هِچ Hecht در ۱۹۹۵ انجام گرفت، میتواند اینطور باشد. ما با کسانی که قانون شکنی کردهاند، اگر بعد از آن لبخند بزنند، با ملایمت و ارفاق بیشتری برخورد میکنیم. مهم نیست که آن لبخند، لبخندی دروغین باشد، لبخندی از روی بیچارگی یا یک لبخند واقعی، همه آنها باعث میشود برای فرد خاطی کمی تحفیف قائل شویم.
۳ – رهایی از خطاهای اجتماعی
فراموش کردید به مناسبت سالگرد ازدواجتان برای همسرتان هدیه بخرید؟ اسم یک مشتری مهم را فراموش کردهاید؟ سهواً یک بچه کوچک را لگد زدهاید؟ اگر چنین مواردی برای شما هم پیش آمده باشد، احتمالاً خجالتزده شدهاید.
عملکرد خجالت این است که شما را از مکانهای اجتماعی پرفشار بیرون کند. لبخندهای از روی خجالت با پایین انداختن سر همراه است و خیلی وقتها هم یک خنده کوتاه احمقانه به آن اضافه میکنیم. این کار برای این انجام میشود که باعث شویم فرد مقابل اشتباه سهوی ما را فراموش کند و سریعتر ما را ببخشد؛ بنابراین لبخند از روی خجالت به ما کمک میکند از زندان رها شویم.
۴ – در غیر اینصورت احساس بدی پیدا خواهم کرد
گاهی اوقات به این دلیل لبخند میزنیم که هم مودبانه است و هم اینکه بعد از آن احساس بدی پیدا نمیکنیم. مثل زمانی که کسی با اشتیاق در مورد اینکه چطور مقداری پول در جیب یکی از لباسهای قدیمیاش پیدا کرده برایمان حرف میزند. شاید خیلی جای لبخند زدن نداشته باشد اما این کار را میکنید چون مودبانه است.
۵ – خندیدن از ته قلب
لبخند زدن راهی برای کاهش فشار ناشی از موقعیت های ناراحتکننده است. روانشناسان به آن فرضیه فیدبک چهره میگویند. حتی وقتی به اجبار لبخند میزنیم برای اینکه کمی روحیهمان را بهتر کند کافیست.
۶ – برای درک و بینش بهتر
وقتی عصبی هستیم، توجه ما کمتر میشود. متوجه نمیشویم کنار دستمان چه میگذرد و فقط اتفاقی را که درست روبرویمان میافتد میبینیم. این هم از نظر لفظی و هم استعاری صدق میکند. وقتی مضطرب هستیم یا استرس داریم، متوجه ایدههایی که در گوشههای ذهنمان است نمیشویم. اما برای به دست آوردن درک از یک مشکل، دقیقاً به همین ایدههای پیرامونی نیاز پیدا می کنیم.
۷ – برای جذابیت
لبخند خانمها تاثیری جادویی بر همسرشان دارد و تاثیر آن حتی از ارتباط چشمی نیز بالاتر است.
۸ – پنهان کردن فکر
روانشناسان در گذشته تصور میکردند یک لبخند واقعی هیچ وقت دروغ نمیگوید. لبخندهای دروغین و مصنوعی فقط دهان را درگیر میکند درحالی که لبخندهای واقعی به چشمها نیز میرسد.
۹ – برای پول درآوردن
اقتصاددانان نیز ارزش لبخند را دریافتهاند، اما آیا لبخند میتواند واقعاً برایمان پولساز باشد؟ تید و لوکارد Tidd and Lockard در سال ۱۹۷۶ در تحقیق خود دریافتند مستخدمهایی که لبخند میزنند انعام بیشتری دریافت میکنند.
بطور کلیتر افرادی که در صنایع خدماتی هستند، مثل مهمانداران هواپیما یا آنها که در بخش سرگرمی و مهماننوازی هستند، برای لبخندزدن به مشتریان خود پول میگیرند. اما مراقب باشید. تضاد مداوم بین آنچه واقعاً احساس میشود و آنچه نشان داده میشود میتواند موجب خستگی فرد و فرسودگی شغلی شود.
۱۰ – لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند
یکی از سادهترین لذتهای زندگی که معمولاً به خاطر خودکار بودن آن دیده نمیشود زمانی است که به کسی لبخند میزنید و او در جواب به شما لبخند میزند.
اما همانطور که ممکن است متوجه شده باشید همه آدمها در جواب یک لبخند، لبخند نمیزنند. هینز و توم هاو (Hinsz and Tomhave) در سال ۱۹۹۱ در تحقیق خود بررسی کردند که چه نسبت از افراد لبخند را با لبخند جواب میدهند. نتایج آنها نشان داد که حدود ۵۰ درصد از افراد اینگونه رفتار میکنند. در مقایسه معمولاً هیچکس اخم را با اخم جواب نمیدهد.
۱۱ – لبخند برای طول عمر
اگر هیچکدام از این تحقیقات نتوانست لبخندی روی لبان شما بنشاند این را هم در نظر بگیرید؛ افرادی که زیاد لبخند میزنند معمولاً بیشتر عمر میکنند. در یک تحقیق که روی تصاویر بازیکنان بیسبال در سال ۱۹۵۲ انجام گرفت مشخص شد آنها که لبخند زده بودند تا هفت سال بیشتر از همسانان خود عمر کردهاند.
شاید حالا دلیلی برای لبخندزدن پیدا کرده باشید.